پنج‌شنبه 06 اردیبهشت 1403 - 25 Apr 2024
تاریخ انتشار: 1401/04/15 09:39
سحر دولتشاهی | ازدواج سحر دولتشاهی | عکس جدید سحر دولتشاهی
کد خبر: 22442

ببینید | اولین عکس منتشر شده از سحر دولتشاهی بعد از مراسم خواستگاریش

سحر دولتشاهی بازیگر مطرح سینما بعد از غوغای کنسرت همایون شجریان با انتشار این عکس خوشی خودش را به رخ کشید

سحر دولتشاهی بازیگر مطرح سینما و تلوزیون ایران است. سحر دولتشاهی یک مرتبه ازدواج کرده است و سرانجام زندگیش جدایی بوده است. همسر سابق سحر دولتشاهی کمدین و نویسنده معروف رامبد جوان بوده. خانوم بازیگر هفته ای پر از حاشیه را پشت سر گذاشته است. سحر دولتشاهی بعد از قبولی دسته گل از همایون شجریان شایعه شده است که رابطه خود را علنی کرده اند.

سحر دولتشاهی

بیوگرافی سحر دولتشاهی و همسرش

 

سحر دولتشاهی متولد 16 مهر 1358 در تهران ، بازیگر و مجری سابق است

فارغ التحصیل لیسانس رشته ادبیات نمایشی از دانشگاه سوره و لیسانس مترجمی زبان فرانسه از دانشگاه آزاد می باشد که از تئاتر فعالیت هنری خود را آغاز کرد

فیلم لو رفته از جشن بهنوش بختیاری | خود نمایی بهنوش بختیاری با حرکات موزون

ببینید | تعرض به لیندا کیانی در خیابان | لیندا کیانی با صورتی خونین

خانواده ورزشی

مادرش نائیب رئیس سابق فدراسیون شنای بانوان و پدرش مهندس مکانیک و صاحب یک شرکت ماشین الات می باشد

یک برادر و یک خواهر دارد که هر دو ساکن خارج کشور هستند

سحر دولتشاهی

شروع با تئاتر

بصورت جدی فعالیت خود را از سال 1380 وقتی 22 ساله و دانشجوی بازیگر بود با نمایشی بنام نیمروز خواب آلود به کارگردانی حمید امجد آغاز کرد

او سپس با گروه های نمایشی پرچین، ویرگول و تئاتر بازی به سرپرستی آتیلا پسیانی همکاری کرد و سمت های دستیار کارگردان تا مترجم متن را نیز تجربه کرد

از سینما تا تلویزیون

برای اولین بار در سال 1383 با فیلم سینمایی فرزند صبح جلوی دوربین رفت و در سال 1386 با سریال کتابفروشی هدهد مرضیه برومند نیز وارد قاب تلویزیون شد

ازدواج با رامبد جوان

سحر دولتشاهی در 27 اسفند 1387 وقتی 29 ساله بود با همکار خود رامبد جوان 37 ساله که از همسر سابق خود جدا شده بود ازدواج کرد

سحر دولتشاهی

ماجرای آشنایی

دوستان مشترک زیادی داشتیم و دورادور همدیگر را می شناختیم تا اینکه بالاخره وقتش رسید و کم کم حواسمان بیشتر به هم جلب شد تا اینکه رامبد پیشنهاد داد

شهرت

خانم دولتشاهی سال 1388 یک سال بعد از ازدواج خود در سریال مسافران به کارگردانی همسرش بازی کرد که این مجموعه بسیار مورد توجه قرار گرفت

بیشتر شهرت او بعد از پخش این سریال در کنار چهره هایی چون حسن معجونی و شقایق دهقان شروع شد

طلاق بعد از 6 سال

سحر و رامبد بعد از 6 سال زندگی مشترک در سال 1393 از هم جدا شدند دو سال بعد از طلاق آقای جوان با یکی دیگر از همکاران خود خانم نگار جواهریان ازدواج کرد

سحر دولتشاهی

ماجرای ازدواج دوم 

از سال 1396 شایعه ازدواج سحر دولتشاهی و همایون شجریان رسانه ای شد اما این دو واکنشی به این خبر نشان ندادند و موضوع مدتی بعد از یادها رفت

بعد از مرگ استاد محمدرضا شجریان انتشار عکسی از حضور سحر قریشی در ماشین شخصی همایون شایعه ازدواج آنها را دوباره سر زبان ها انداخت

 

برنده دو سیمرغ بلورین

اولین بار سال 1393 برای فیلم عصر یخبندان سیمرغ بهترین بازیگر مکمل را گرفت و این جایزه را  سال 96 برای بازی در فیلم چهارراه استانبول و عرق سرد تکرار کرد

او بعد از دو سیمرغ خود در سال 1398 از جشنواره فیلم های ایرانی استرالیا برای بازی در فیلم امیر تندیس بهرین بازیگر زن را از آن خود کرد

عشق موسیقی

در طول روز وقتی کاری ندارم بیشتر فیلم می بینم یا موسیقی گوش می دهم ، چون عاشق موسیقی هستم البته برخی اوقات هم ترجمه می کنم

سحر دولتشاهی

ورزش ؛ همیشه

ورزش عضو همیشگی زندگی ام است اما میزان آن بستگی به وقتم دارد

از یک پیاده روی ساده بگیرید تا اگر برسم یک ساعت یوگا کار کنم یا شنا بروم، به ورزش خیلی اعتقاد دارم و اگر فعالیت بدنی نداشته باشم اصلا مغزم کار نمی کند

 

شغل دوم

با اینکه بازیگری از دوران بچگی برایم جذاب بود اما واقعیت اینست که من ادبیات نمایشی خواندم و هنوز هم بخشی از دغدغه ام نوشتن است

 نوشتن همیشه پس ذهن من هست و هنوز هم فکر می کنم یکی از شغل های ایده آلم نویسندگی است که باید در آینده بیشتر برایش وقت بگذارم

الگوی بازیگری

فیلم های زیادی می بینم و لحظات خوب بازی بازیگرها خیلی روی من تاثیر می گذارد

اما این که بخواهم آدم خاصی را دنبال کنم نه ، خیلی درباره بازیگرهای مورد علاقه ام و برنامه های زندگی شان می خوانم اما الگویی ندارم

سحر دولتشاهی

تجربه اجرا

خانم دولتشاهی در سال 1389 تجربه حضور کوتاهی در رادیو هفت بعنوان گویند متن داشت سپس در سال 1390 مجری برنامه گپ بکارگردانی رامبد جوان بود

فوبیای شلوغی 

هیچ وقت نگفتم از شهرت می ترسم ولی از شلوغی و جمعیت زیاد فراری ام با خنده می گوید شاید اسمش یک جوری فوبیای شلوغی باشد

با این حال غرق شادی می شوم وقتی وارد فرودگاهی می شوم و مردم مرا می شناسند و سمتم می آیند و برای بازی در فلان فیلم بهم تبریک می گویند

سحر دولتشاهی

سالی یکی دوبار در تئاتر

من تئاتر خیلی کار کردم ولی بسیار افرادی هستند که تجربه و سابقه کاریشان در این حوزه از من بیشتر است

مثلا ستاره پسیانی از پنج سالگی روی صحنه تئاتر بوده و حتی من کوچکتر می باشد ولی در کل من کارم را با تئاتر شروع کردم و سالی یک دوبار روی صحنه هستم

کارهای سینمایی

● چهارشنبه‌ سوری – 1384

● میم مثل مادر – 1385

● وقتی همه خوابیم – 1387

● فراموشی – 1387

● فرزند صبح – 1387

● طلا و مس – 1387 

● شیرین – 1387

● دونده زمین – 1389

● سوگ – 1389

● آسمان زرد کم ‌عمق – 1391

● متروپل – 1392

● مستانه – 1392

● دلم می ‌خواد – 1392

● شکاف – 1393

● عصر یخبندان – 1393

● مرگ ماهی – 1393

● نیم‌ رخ‌ ها – 1393

● وارونگی – 1394

● بارکد – 1394

● بیست هفته – 1394

● ارادتمند؛ نازنین بهاره تینا – 1394

● لابی – 1395 

● رضا – 1395

● عرق سرد – 1396

● چهارراه استانبول – 1396

● امیر – 1396

● آتابای – 1398 

کارهای تلویزیونی

● کتاب ‌فروشی هدهد – 1385

● مسافران – 1388

● نابرده رنج – 1388

● توطئه فامیلی – 1389 

شبکه خانگی

● قلب یخی (فصل سوم) – 1391

● عالیجناب – 1396

● ساخت ایران 2 – 1397

فیلم تلویزیونی

● فراموشی – 1386

● اخراجی – 1386

● یک اسم – 1388

● چند روز بیشتر – 1392 

ماجرای سحر دولتشاهی و پودر قورباغه

سحر دولتشاهی بازیگر سریال قورباغه در پاسخ به پرسشی که اگر ۳ گرم پودر قورباغه داشته باشی چه کار میکنی و آن را به چه کسی می‌دهید گفت: من مسئولین کشور را هدف قرار میدهم و قطعا بیشتر از ۳ گرم نیاز دارم.

من جادوی ویژه‌ای نمی‌خوام انجام بدهم. به نظرم مردم استحقاق زندگی خیلی بهتر از این را دارند. هوایی رو که نفس می‌کشند یا مسئله جدید آب، مردم عزیز اصفهان، مردم عزیز خوزستان …

نمی دانم، ولی خیلی کم لطفی است …

سحر دولتشاهی در بیش از 30 فیلم و سریال ایرانی نقش داشته است. سحر دولتشاهی زاده 16 مهر 1358 است. نخستین کار حرفه ای سحر دولتشاهی در تئاتر نیمروز خواب آلود به کارگردانی آیت نجفی بود. در بسیاری از مراسم سحر دولتشاهی در کنار همایون شجریان حضور داشته اما در برخی از عکس ها و مراسم سحر دولتشاهی به تنهایی دیده شده است که شائبه هایی را در این باره به وجود آورده است.

سحر دولتشاهی

سحر دولتشاهی از اواخر دهه 70 با تئاترهای دانشجویی کارش را آغاز کرد، بدون عجله و هیاهو و از اواسط دهه 80 با ایفای نقش های کوتاه پایش به سینما باز شد. در اواسط دهه 80 در سینما با حضور در آثار کارگردانانی چون بهرام بیضایی، اصغر فرهادی، همایون اسعدیان، بهرام توکلی و زنده یاد رسول ملاقلی پور نشان داد که حاضر است کم کار باشد، نقش های کوتاه بازی کند، اما به هر قیمتی جلوی دوربین نرود؛ مسیری که باید امیدوار باشیم حرکتش در آن همچنان ادامه داشته باشد.

تلاش های دولتشاهی آن هم در سالی که حاشیه های زیادی را تحمل کرد، بالاخره در سی و سومین دوره جشنواره فیلم فجر نتیجه داد. بازی های قابل تحسین او در دو فیلم «عصر یخبندان» و «شکاف» باعث شد اولین سیمرغ بلورین دوران بازیگری اش را برای «عصر یخبندان» به دست اورد.

 

برخلاف خیلی ها، سحر دولتشاهی کاملا آهسته و پیوسته کارش را با اولین و شاید مهم ترین مدوم بازیگری یعنی تئاتر آغاز کرد. پس گفت و گو را هم با رجوع به همان ابتدای کارتان آغاز می کنیم. حضور در عرصه تئاتر چگونه رخ داد؟

اول، این را بگویم که رشته تحصیلی ام مترجمی فرانسه و ادبیات نمایشی است، دانشگاه ما به این شکل بود که از همان ابتدا گرایشی را که می خواستیم، انتخاب می کردیم. استادهای بسیار خوبی در این رشته داشتم، خودم و آنها امید زیادی داشتیم که من روزی در بخش نوشتن، این حرفه را ادامه دهم، ولی همان سال ها بازیگری را با تئاترهای دانشجویی آغاز کردم.

 اولین کار حرفه ای ام در تئاتر هم کاری بود به نام «نیمروز خواب آلود» به کارگردانی آیت نجفی که در همان دوران دانشجویی کار کردم، عضویت در آن گروه برایم خیلی جالب بود. ما کار کارگاهی می کردیم، ساعت ها و روزهایی طولانی تمرین کردیم که نتیجه تلاشمان روی صحنه بردن متنی بود که فقط سه شب فرصت اجرایش را پیدا کردیم. بعد از آن بود که با گروه تئاتر «پرچین» و آقای امجد کار کردم و دو کار روی صحنه بردیم که در آنها دستیاری هم می کردم. به این ترتیب از همان سال های 80، 79 کار حرفه ای را در تئاتر شروع کردم.

سحر دولتشاهی

گفتید استادهایتان می گفتند نویسنده شوید، بهتر است، چه انگیزه یا چه اتفاقی باعث شد که بازیگری را ترجیح دهید؟

هنوزم معتقدم نوشتن خیلی متعالی است و فعالیت در این بخش جزو آرزوهایم باقی مانده، ولی به مرور زمان به این نتیجه رسیدم که جنس توانایی ام در زمینه خلاقیت هنری به کارهای گروهی بیشتر می خورد، در حالی که نوشتن با توجه به ماهیتش تنهاطلبی بیشتری نیاز دارد.

 

این یک بخش ماجراست، ولی بیشتر می خواهیم به آن جرقه اولیه برسیم؛ آن جرقه ای که وقتی زده شد، خانم دولتشاهی با خودش گفت من باید بازیگر شوم.

خب من از دوران بچگی تماشاگر حرفه ای تئاتر بودم، یادم هست که وقتی هشت سالم بود با پدرم برای دیدن یک تئاتر به سالن چهارسو رفتیم. وقتی فضا تاریک شد،درست قبل از اینکه تئاتر آغاز شود، تپش قلب شدیدی گرفتم، نمی دانم چگونه می شود آن حس را توصیف کرد، ولی انگار احساس می کردم به این فضا تعلق دارم.

هنوز هم که هنوز است، من از آن دسته تماشاگرانی هستم که دیدن یک تئاتر یا فیلم خوب به شدت هیجان زده ام می کند؛ مثلا در بچگی همه تئاترهای کانون پرورش فکری در پارک لاله را دوبار دوبار می دیدم یا خاطرم هست 11، 12 سالم بود که پدرم فیلم «چریکه تارا» یا «مرگ یزدگرد» به کارگردانی آقای بیضایی را با کیفیت بسیار نازلی پیدا کرده بود، وقتی آن فیلم ها را دیدم، به قدری به هیجان آمدم که با خودم می گفتم آخرش من بازیگر می شوم. (می خندد)

آن تئاتری را که هشت سالگی رفتید، به خاطر دارید؟

خیلی دنبال کردم که ببینم چه بود، اتفاقا به آقای پسیانی گفتم که آقای خسروی یک اجرا از «باغ آلبالو»ی آنتوان چخوف در آن سال ها روی صحنه برده که فکر می کنم آن را دیده ام. آقای پسیانی گفت این تئاتر اجرا شده ولی آن سال ها در سالن چهارسو اجرا نشده، فعلا که کمی آدرس هایم اشتباه است. با این حال مطمئنم که کاری از چخوف بود. پدرم هم چون خیلی من را به تماشای تئاتر می برد، دقیقا یادش نیست کدام تئاتر، اثر ماندگاری روی من داشته، ولی خیالتان راحت، قطعا پیدایش می کنم. (می خندد)

سحر دولتشاهی

از پدرتان گفتید، شما را تئاتر می بردند و فیلم های خوب را حتی با کیفیت پایین پیدا می کردند و شما هم تماشایشان می کردید. زمانی که تصمیم گرفتید از قالب تماشاگر خارج شوید و بازیگری را به عنوان مسیر اصلی زندگیتان انتخاب کنید، موضع پدر یا کلی تر خانواده تان چه بود؟

خانواده ما عموما در رشته هایی غیر از این، مثل شاخه های مهندسی و پزشکی تحصیلات دارند، زمانی که می خواستم از رشته مهندسی شیمی در دانشگاه انصراف بدهم و وارد این مسیر شوم، خانواده و پدرم تاکید داشتند شغلی را انتخاب کنم که بشود انتخابش کرد نه اینکه منتظر باشم تا برایش انتخابم کنند، ولی زمانی که عشق زیادم به کاری که انجام می دهم دیدند، حمایتم کردند. البته خدا را شکر در خانواده ای بزرگ شدم که تصاویر زیادی از کتاب خواندن آنها در ذهنم وجود دارد؛ خانواده ای که هنر را دوست دارند حتی با اینکه هنر راهی نیست که از آن پول درآورند.

حالا که سیمرغ گرفته اید، آن نگاه مهربانانه و تاییدآمیز نهایی را از جانب خانواده تان می بینید؟

خیلی چیزها آماده کرده بودم که اگر سیمرغ گرفتم، بگویم اما آن قدر استرس گرفتم که تمامش یادم رفت، با این حال اسم تک تک اعضای خانواده ام را گفتم؛ چرا که فقط بحث تشویق کردن هایشان نبود، آنها بزرگ ترین منتقدان من هم هستند. خواهر و برادرم آدم های با معلوماتی هستند و هروقت قرار است خانواده ام بیایند و کار جدیدی از من ببینند، به شدت هیجان زده می شود که نکند الان این یکی را نپسندند؛ مثلا این جوری نیست که پدرم برای هرکاری که بازی می کنم، بگوید:«به به دخترم چه کارهای خوبی کرده» بعضی وقت ها انتقادهای تند و تیزی به کارهایم دارد و سر بعضی کارها نشسته ایم و با هم ساعت های جدی بحث کرده ایم. گاهی وقت ها فکر می کنم پدرم باید منتقد سینمایی می شد. خانواده ام همیشه نگرانی های خاص خودشان را داشته اند ولی این باعث نشده که لحظه ای دست از حمایت من بکشند. حالا هم که خدا را شکر همه چیز بهتر هم شده. (می خندد)

 کدام تجربه تان در تئاتر بود که از آن به بعد در خودتان احساس کردید که «نه واقعا کاری که دارم انجام می دهم بازیگریست»؟

الان که فکر می کنم حقیقتش همه کارهای صحنه ای ام را دوست دارم. هرشب اجرای تئاتر با توجه به رو در رویی مستقیم با تماشاگر تجربه جدید و متفاوتی است ولی کاری که خیلی دلم برایش تنگ می شود و بارها به کارگردانش گفته ام که دوست دارم می شد هرچند سال یک بار دوباره آن را بازی کنم «تجربه های اخیر» به کارگردانی محمدرضا کوهستانی است.

سحر دولتشاهی

فضای کار به گونه ای بود که هر بار به آن فکر می کنم، احساس متفاوتی درخصوص آن دارم، مثل فیلم هایی است که هر چند وقت یکبار دوباره آنها را می بینی و احساس می کنی چیز جدیدی در آنها کشف کرده ای. از این نظر «تجربه های اخیر» خیلی برایم عزیز است ولی خوشحالم که کارنامه کاری ام در تئاتر به گونه ای است که می توانم تمام قد پشت همه کارهایی که انجام داده ام بایستم.

اولین باری را که جلوی دوربین قرار گرفتید، به خاطر دارید؟

دقیقا. پلانی بود که من و خانم هدیه تهرانی در «فرزند صبح» مقابل هم بودیم. اولین بار بود که دوربین 35 میلی متر می دیدم، بوقش را که شنیدم، این قدر ترسیدم که با خودم گفتم:«خب دیگه الان بهتر است برگردم خانه» فشار زیادی تحمل کردم؛ چون برای اولین بار با دنیایی از بازیگری آشنا شدم که ادبیات خاص خودش را داشت و با آنچه تا آن زمان تجربه کرده بودم، متفاوت بود. یادم هست که چقدر خانم تهرانی در آن کار پارتنر خوبی برای من بود و چقدر صادقانه و مهربانانه هر کمکی که از دستش بر می آمد، دریغ نمی کرد. حضور او در اولین تجربه سینمایی ام آرامش خیلی زیادی به من داد.

آن ترسی که در اولین تجربه جلوی دوربین داشتید از کدام فیلم به بعد از بین رفت؟

هیچ وقت از بین نرفت. من هنوزم هر فیلمنامه ای که می خوانم و برای حضور در آن قرارداد می بندم، آن استرس را با خود دارم، فقط با این تفاوت که الان این استرس با آگاهی و دانش همراه شده است که کنترل کردنش را برایم ساده تر کرده. شما حساب کنید من هنوز هم برای دیدن تئاتر، همان هیجان کودکی را دارم. بازی کردن که جای خودش را دارد.

از آن انتخاب شدن هایی که غافلگیرتان کرد و خیلی دوستش داشتید، یکی را تعریف کنید.

خب خیلی از انتخاب ها غافلگیرم کرد. حتی خیلی از آنها که در نهایت به دلایل مختلف امکان همکاری پیدا نکردیم. ولی از آنها که کاملا یادم هست، انتخابم برای بازی در فیلم «آسمان زرد کم عمق» به کارگردانی بهرام توکلی بود و فکر می کنم آقای ملکان هم من را برای بازی در آن نقش پیشنهاد کردند. خب من خیلی دوست داشتم با آقای توکلی همکاری داشته باشم، خیلی زیاد. دیدن فیلم های آقای توکلی همیشه از علاقه مندی های من بوده و هست. به همین خاطر وقتی برای این فیلم به من زنگ زدند، خیلی خوشحال شدم، مدتی هم بود که از سینما دور بودم، هیجان من از حضور در این کار خیلی زیاد بود؛ آن قدر زیاد که بلافاصله بعد از آن تماس، زنگ زدم به ترانه علیدوستی و با ذوق و شوق هیجانم را با او تقسیم کردم.

مسائل مالی چقدر در انتخاب های شما موثر است؟ مثلا اگر پیشنهادی شود که از نظر کیفیت شاید خیلی نظر خانم دولتشاهی را جلب نکند ولی به لحاظ مالی کاملا مقرون به صرفه باشد، قبول می کنید؟

راستش من تا امروز کاری نکرده ام که پول خیلی عجیب و غریب بابتش بگیرم (می خندد) و از طرفی هم به خوب زندگی کردن اعتقاد دارم. ولی همیشه سعی کرده ام استانداردهایی را که برای کار کردن در نظر گرفته ام، رعایت کنم چون کاری که دوست نداشته باشم به شدت از لحاظ روحی به من فشار وارد می کند و دوست ندارم به خاطر پول این فشار را تحمل کنم.

سحر دولتشاهی

بالعکس این چطور؟ یعنی مثلا پول خیلی خوبی به شما ندهند، ولی بدانید نتیجه کار برایتان خوب خواهدبود.

تاحالا خیلی انتخاب های این مدلی داشته ام؛ انتخاب هایی که حال و هوای رفاقتی تری داشته اند یا شرایط پروژه به گونه ای بوده که از لحاظ مالی چندان نمی توانسته تامین کننده سقف معمول دستمزدم باشد ولی با این حال چون کار را دوست داشتم، حاضر شدم در مورد مساله مالی سختگیری نکنم. هرچند کی بدش می آید که هم کار خوب بکند و هم دستمزد خوبی بگیرد. البته منظورم رقم های نجومی نیست. همان حد استاندارد را هم بدهند ما راضی هستیم (می خندد). راستش دوست ندارم از فیلمنامه ای خوشم بیاید، ولی بگویند پول ندارم، همیشه امیدوارم پول به آن پروژه هایی برسد که با سلیقه من جور است، ولی تا به حال خیلی این جوری نبوده.

از آن دسته بازیگرانی هستید که اعتبار کارنامه کاریتان بیشتر به کارهایی بر می گردد که نقش مکمل بوده اید. حتی اولین سیمرغ تان را هم برای یک نقش مکمل گرفتید. به این اعتقاد دارید که اصولا در سینما چه در ایران و چه در جهان بازیگرهایی هستند که برای نقش های اصلی ساخته شده اند و بازیگرانی هم هستند که خوراکشان درخشیدن در نقش های مکمل است.

من معتقدم اندازه نقش نمی تواند بازیگر خوب را محدود کند. ولی خب کارنامه کاری من به گفته شما پر از نقش های مکمل است، پس بنابراین تا زمانی که تعداد نقش های اصلی ام به اندازه نقش های مکملی که بازی کرده ام، نشود نمی توانم درخصوص حرفی که می زنید، قضاوت درستی کنم؛ مثلا فیلم «ماراتن زمین» به کارگردانی کمال تبریزی که چهار سال پیش آن را بازی کردم، هنوز دیده نشده و اولین فیلمی که به عنوان نقش اصلی دیده شدم «مستانه» بود و  امیدوارم فیلم «نیم رخ ها» به کارگردانی آقای ایرج کریمی که به تازگی در آن بازی کردم هم به خوبی دیده شود و نظرها را درخصوص آن بشنوم.

کم کم وقتی اندازه نقش های اصلی ام به اندازه نقش های مکملم شود، می توانم این قضاوت را داشته باشم که در کدام زمینه موفق ترم، ولی طبق همان حرفی که زدم اگر بازیگری کارش را بلد باشد از پس هر اندازه نقشی بر می آید.

از خیلی  ها شنیدم پشت دوربین از آن دسته بازیگرانی هستید که شوخ و پرانرژی اند. با توجه به اینکه به هر حال در زندگی روزمره هر آدمی مشکلات و منحنی های خاصی وجود دارد، زمانی که قرار است جلوی دوربین یا روی صحنه بروید، چقدر همه مشکلات را پشت در لوکیشن می گذارید و بعد وارد کارتان می شوید؟ اصلا به این روش اعتقاد دارید؟

خیلی خوشحالم که پشت سرم حرف های خوبی زده می شود. به نظر همه سرمایه یک بازیگر، دردها و لحظات شیرینی است که تجربه کرده، اگر قرار باشد سر فیلمی سکانسی را بازی کنم و از تجربیات شخصی و زندگی ام وام نگیرم، خیلی تنگدستم. هیچ وقت رابطه زندگی خودم را با زندگی نقش قاطی نمی کنم. بنابراین هیچ وقت چیزی از خودم را پشت در نمی گذارم.

به نظرتان «عصر یخبندان» همان فیلمی بود که حقتان بود برایش سیمرغ بگیرید؟ یا بهتر بگوییم خودتان چنین احساسی برای سیمرغی که گرفتید، دارید؟

واقعا نمی توانم بگویم حق من بود سیمرغ بگیرم یا دوستان دیگرم که نامزده شده بودند، ولی می توانم با اطمینان بگویم که برای این فیلم خیلی زحمت کشیدم. تک تک عوامل از بازیگران و کارگردان انرژی بسیار خوبی به من دادند و کمک های زیادی برای بهترشدن نقش کردند. نقشی که در «عصر یخبندان» بازی کردم ریسک بسیار بزرگی برای من بود، چون با یک اشتباه کوچک نقش می توانست تبدیل به یک تیپ کلیشه ای شود، اما خوشبختانه همه چیز دست به دست هم داد تا این تلاش گروهی ثمربخش باشد.

سحر دولتشاهی

با توجه به اینکه نقش های امسالتان در «عصر یخبندان» و «شکاف» مملو از اکت های حسی بیرونی و لحظات پرتنش فراوان بود، شاید جالب باشد برایمان بگویید سخت ترین لحظاتی که در این دو فیلم تجربه کردید، کجا بود؟

خب «شکاف» واقعا یک پیچ مهم در بازیگری ام بود و سکانس پایانی فیلم واقعا تمام ابعاد زندگی ام را تحت الشعاع قرار داد. شخصا برایم تجربه بسیار عیجبی بود. اما در مورد نقشم در عصر یخبندان این نکته جالب است که وقتی اولین بار فیلمنامه را خواندم،خودم این شخصیت را پیدا نمی کردم و خیلی دوستش نداشتم، خب مطمئن بودم با این ذهنیت و نگاه نمی توانم نقش را درست بازی کنم، چون من حتما باید نقشی را که بازی می کنم، دوست داشته باشم و بغلش کنم.

چی شد که توانستید نقش را بغل کنید؟

دلم برایش سوخت و دیدم عسل برای بقایش چه ماسک های مختلفی زده و چقدر از واقعیتی که دارد فرار کرده. البته در پیداکردن خیلی از ریزه کاری های این شخصیت، آقای کیایی به من کمک کردند.

و بالاخره سوال آخر، سال 93 تمام شد و وارد سال 94 می شویم. خانم دولتشاهی سال 93 را برای خودش چگونه تعریف می کند و دوست دارد سال 94 چگونه برایش تعریف شود؟

سال 93 در عین حال که سال شلوغی برایم بود در تنهایی لذت بخشی هم سپری شد. نه فقط به عنوان یک بازیگر، بلکه در خیلی جهات رشد خوبی داشتم، سال 93 غم شیرینی برایم داشت و یک رهایی جالبی برایم بود. برای سال 94 و همه سال هایی که می آیند هم امیدوارم مهر بیشتری وجود داشته باشد هم از طرف من نسبت به اطرافیانم و هم از طرف آنها نسبت به من.

دوست دارم حال مردم کشورم خوب باشد، آرزوهای خیلی خوبی برایشان دارم، خصوصا در دورانی که احساس می کنم کمی بیش از حد طبیعی دلمردگی و ناراحتی در آنها وجود دارد، خیلی دوست دارم خیابان های کشور همیشه پر از مردم سالم و سرحال و خندان باشد.

سحر دولتشاهی

خط قرمزی به نام حریم خصوصی که نباید حتی نزدیک آن شد

یکی زمانی بازیگر یا هر شخص دیگری اطلاعات بخشی از زندگی خصوصی اش را در مصاحبه ها یا روابط اجتماعی اش به شکل عمومی در اختیار مخاطبان قرار می دهد. من هم {متاسفانه} در مقطعی این کار را کردم.

خب بعد از اینکه این اطلاعات را دارید، مخاطب پیگیر آن بخش زندگی خصوصی شما می شود، این مساله را کاملا درک می کنم، ولی گاهی مسائلی پیش می آید و طی آن سوالاتی از شما می شود که با تمام احترامی که برای پرسش کننده اش قائل می شود اما جواب دادن به آن سوال ها باعث می شود پای افراد ذینفع دیگری غیر از خود شخص هم به میان بیاد از اینجا به بعد ماجرا اصلا قشنگ نیست.

یادمان باشد که گاهی کنجکاوی های ته ذهن ما زخم یک نفر است که ما مدام در حال کندن آن هستیم. خیلی بهتر است قبل از پرداختن به هر موضوعی به این نکته فکر کنیم. واقعا مقابل این حجم از کنجکاوی ها ایستادن، کار بسیار سختی است. با این حال من از مردم می خواهم نه تنها در این مورد، بلکه در بسیاری از موضوعات روزمره زندگیشان این جمله را فراموش نکنند که چیزی را که برای خودشان دوست ندارند برای دیگران هم دوست نداشته باشند.

درباره حس و حال دولتشاهی از حس و حال لحظه دریافت سیمرغ می گوید 

زمانی که کار می کنم، برنامه ریزی خاصی در مورد گرفتن سیمرغ ندارم (می خندد) این بار هم از لحاظ کاری سال بسیار لذت بخشی داشتم، حتی اگر سیمرغ نمی گرفتم. ولی تجربه بسیار عجیبی بود، هیچ وقت فکر نمی کردم این قدر هیجان زده شوم. احساس کوهنوردی را داشتم که قله ای را فتح کرده. وقتی جایزه را بالای سرم گرفتم، یواشکی به خودم گفتم:«دمت گرم».

راستش هنوز هم وقتی به لحظه گرفتن سیمرغ فکر می کنم، ذوق می کنم ولی خب تغییر خاصی در من ایجاد نشده، هنوز همان سحر دولتشاهی هستم که عاشق کارش است؛ همان آدمی که وقتی کار می کند، بهترین احساس ممکن را نسبت به زندگی اش دارد. همیشه گفته ام در دنیا آدم های کمی پیدا می شوند که شغلشان همانی است که عاشقش هستند و از اینکه در چنین دسته ای هستم، خیلی احساس خوشبختی می کنم.

علت کم کاری در تلویزیون 

من نه تنها به تلویزیون کاری ندارم، بلکه تاثیرگذاری و اهمیت آن را به خوبی درک می کنم. خیلی ها می گویند الان مردم پای شبکه های ماهواره ای می نشینند یا مدیوم های دیگری را برای سرگرم شدن انتخاب می کنند ولی اگر بخواهیم فراگیر به این مساله نگاه کنیم، می بینیم که اتفاقا هنوز هم خیلی از ایرانی ها همچنان انتخاب اولشان تلویزیون خودمان است.

در این شرایط، آدم نباید حضور در چنین مدیومی را از دست بدهد؛ چرا که وقتی می بینم هنوز هم مردم من را با شخصیت «سرهنگ ناهید» در «مسافران» می شناسند یا «نابرده رنج» را به یاد دارند، متوجه قدرت و نفوذ این مدیوم در بین مردم می شودم ولی خب طبق حرف های قبلی مان شرط اصلی حضورم در هر کاری کیفیت است، بنابراین اگر کار با کیفیتی هم در تلویزیون به من پیشنهاد شود و شرایط حضور در آن کار را به لحاظ زمانی داشته باشم، چرا که نه.

سحر دولتشاهی

فیلمی با بازی نگار جواهریان و سحر دولتشاهی

فیلم سینمایی طلا و مس فیلم موفقی به کارگردانی همایون اسعدیان بود که در بیست و هشتمین جشنوارهٔ فیلم فجر به نمایش درآمد و نگار جواهریان برای این فیلم توانست سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن را دریافت کند.

یکی دیگر از بازیگران جوانی که در فیلم سینمایی طلا و مس در نقشی متفاوت درخشید سحر دولتشاهی بود که در کنار بهروز شعیبی و نگار جواهریان توانست نقش خوبی را هرچند کوتاه در این فیلم همایون اسعدیان ایفا کند.

سحر دولتشاهی همسر سابق رامبد جوان و نگار جواهریان همسر فعلی رامبد جوان است که هر دو در این فیلم سینمایی به ایفای نقش پرداخته اند.

 

خلاصه داستان فیلم سینمایی طلا و مس :

سید رضا (بهروز شعیبی)، روحانی جوانی است که به همراه همسرش- زهرا سادات( نگار جواهریان)- و دو فرزند خردسالش به تهران می آید تا در یک کلاس اخلاق شرکت کند. آن دو می خواهند زندگی آرام و ساده شان را با تمام مشکلات موجود در تهران آغاز کنند که بیماری زهرا سادات شدت می گیرد و سیدرضا ناگزیربه بستری کردن او در بیمارستان می شود. زهرا سادات به بیماری ام.اس مبتلا شده است؛ اما این تنها مشکل سیدرضا نیست. او باید از این پس هم به کارهای تحصیلش در حوزه بپردازد و هم این که کارهای خانه را بر عهده بگیرد. او با نزدیک شدن به دو فرزندش و نیز با هر زحمتی که هست، خود را به شرایط موجود عادت می دهد.

سیدرضا برای تأمین هزینه های زندگی ناگزیر می شود که حتی به قالی بافی نیز روی بیاورد. زهرا سادات پس از اندکی بهبودی به خانه باز می گردد. اما دیگر توان ایستادن روی پاهایش را ندارد. همین موضوع زهراسادات را تا مرز فروپاشی ذهنی پیش می برد؛ به طوری که کشمکش ها و جدال هایی میان او و سیدرضا پیش می آید. حتی زهرا سادات پیشنهاد می کند که سیدرضا زن دوم اختیار کند. اما در پایان سیدرضا نمی پذیرد و بودن در کنار زهراسادات را ترجیح می دهد؛ این در حالی است که چشمان سیدرضا در اثر فشار کار مداوم روز به روز ضعیف تر می شود. اما او کماکان به آینده زندگی ساده اش امیدوار است.


کپی لینک کوتاه خبر: https://rasadvarzeshi.com/d/2ramxb